سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کهکشان قرآن
  • S.R.A ( جمعه 87/10/13 :: ساعت 8:2 عصر)

    برای دیدن قسمت های اول، دوم و سوم این مقاله بر روی لینک های زیر کلیک کنید:

    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسین علیه السلام (قسمت اول)

    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسین علیه السلام (قسمت دوم)

    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسین علیه السلام (قسمت سوم) 

     

     

    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت

    امام حسین علیه السلام (قسمت چهارم)

    جلوه هاى آزادگى و شکست ناپذیرى عاشورا در نگاه دانشمندان
    نهضت عزّت آفرین عاشورا از آغاز تا انجام و تا هماره تاریخ، دانشگاه عزّت و صلابت وچشمهسار شکوه و آزادگى است، و در منطق و پیام، موضعگیرى و روشنگرى، دیدار و خطبه، سند و نامه و هر پیک و سفیرش گوهر کمیاب عزّت و آزادگىِ مورد نظر قرآن و پیامبر و همه آزادمنشان ـ از هر مذهب و تاریخى ـ موج میزند.


    این دریافت، نه تنها دریافت و باور دوست و آشنا، بلکه هر پژوهشگر بى طرف و بیگانه وحتى مخالف نیز هست; براى نمونه:
    1ـ دانشمند نامدار اهل سنت «ابن ابى الحدید» در این مورد نوشته است:
    «سالار پرشکوه شکستناپذیران روزگار و قهرمان کسانى که در برابر ذلّت و تحقیر سر فرود نیاورده، و به عصرها و نسلها درس جوانمردى و شرافت و مرگ پر افتخار را زیر سایه شمشیرهاى آخته داد، و آن را بر سازش با بیداد و فریب برگزید، پدر یکتاپرستان گیتى حسین(علیه السلام)، فرزند رشید على(علیه السلام) است. استبدادگران اموى به آن شخصیت تسخیرناپذیر و یارانش امان دادند، امّا او بدان دلیل که نمی خواست در برابر ذلّت و بیداد سر خم کند، و نیز بیم آن داشت که اگر با پذیرش اماننامه کشته هم نشود، ذلّت بر او و دیگر آزادمنشان رهرو راهش از سوى «عبید» و دیگر خودکامگان سیاهکار و حقیر تحمیل گردد، مرگ پر عزّت و افتخار را بر زندگى ذلیلانه برگزید.»
    2ـ شاعر دانشمند «ابونصر سعدى» از سرایندگان نامدار قرن چهارم در وصف آزادگى و عزّتمندى حسین(علیه السلام) از جمله چنین می سراید:
    الْحسینُ الَّذِى رَأى الْمَوتَ فِى الْعِزِّ


    حَیاةً وَالْعِیشَ فِى الُّذلِ قَتْلاً ...[78]
    «حسین(علیه السلام) همان کسى است که مرگ با عزّت و آزادگى را زندگى حقیقى می نگریست و زندگى باذلّت و حقارت را مرگ.»
    3ـ از «مصعب بن زبیر» آوردهاند که وقتى «سکینه» دخت آزاده حسین(علیه السلام) و همسر ارجمند خویش را اندوهزده دید، گفت:
    «لَمْ یَبْقِ اَبُوکِ لِابْنِ حُرّة عُذْراً.»[79]
    «پدرت حسین(علیه السلام) دیگر براى هیچ آزادمنش و آزادیخواهى عُذر سکوت و سازش با استبداد و ذلّت را باقى نگذاشته است!»
    4ـ نیز پس از فروپاشى یاران و همراهانش هنگامى که دید دیگر یار و یاورى ندارد، به خواندن این شعر حماسى پرداخت:
    فإِنَّ الْأُلى بِالطَّفِّ مِنْ آلِ هاشِمِ
    تَأَسَّوا فَسَنُّوا لِلْکِرامِ التّأَسِّیا[80]
    «آن پیشتازان راه آزادى و عدالت که در کرانه هاى فرات در برابر استبداد و تحمیل سرفرود نیاوردند، براى همه صاحبان عزّت و شرف، نمونه و الگوى جاودانهاى به یادگار نهادند و به صورت آموزگار و مقتداى شکستناپذیر براى همه آزادمنشان جلوه کردند.» 5ـ سراینده و دانشمند بزرگ «شیخ کاظم ارزى» که روزى با تعمق در جلوه ها و نُمودهاى عزّت و آزادگى عاشورا دگرگون شده بود، شعرى سرود که یک بند آن این گونه است:
    قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
    اِلاّ الْمَکارِمَ فِى اَمْن مِنَ الْغِیَرِ ...
    «نیزه هاى بیداد استبدادِ عنانگسیخته و بى مهار توانست همه اندام و اعضاى پیکر آن آزادمنشان عدالتخواه را دگرگون سازد; امّا اراده شکستناپذیر و منش بزرگوارانه و مترقى و همّت والاى آنان را هر گز نتوانست تغییر دهد!»
    هنوز سراینده این شعر، آن را براى کسى نخوانده بود که یکى از آشنایان او در عالم رؤیا ریحانه سرفراز پیامبر فاطمه(علیها السلام) را دید که آن حضرت به او فرمود: برو و این سروده را از «شیخ کاظم ارزى» بگیر!
    او از خواب بیدار شد و شگفتزده راه خانه شاعر را در پیش گرفت و با این که با او میانه خوبى نداشت به در خانهاش آمد و گفت: هان اى دوست عزیز!خوب بشنو ببین تو این شعر را سرودهاى؟
    قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ کُلَّ جـارِحَة
    ِلاّ الْمَکارِمَ فِى اَمْن مِنَ الْغِیَرِ ...
    او غرق در حیرت شد و پاسخ داد آرى! امّا هنوز آن را براى کسى نخواندهام، تو را به خدا بگو تو از کجا خبر دارى و آن را از کجا به دست آوردهاى؟!
    او گفت: من در عالم رؤیا فاطمه(علیها السلام) را دیدم وآن حضرت این شعر را براى من خواند و فرمود: برو این سروده را از «شیخ» بگیر! و من پس از این که از خواب بیدار شدم راه خانه تو را در پیش گرفتم.[81]
    شکوه صلابت و آزادگى نهضت عزّتساز عاشورا در نگاه دشمن
    اسناد حماسهساز عاشورا نشانگر این حقیقت است که حسین(علیه السلام) و یاران آزادهاش در گذر زمان در برابر استبدادى ددمنش و خونخوار و سپاهى دژخیم و بى شمار در بیابانى خشک و سوزان رو به رو شدند. دشمن هر آن چه در توان و امکان داشت بسیج کرد و با همه امکانات از جنگ روانى وبمباران دروغ و تحریف و کتمان حقایق و ترور شخص و هدف تا بستن آب بر روى کودکان وبیماران، خشونت و بى رحمى بى حد و مرز و کشتن و اسب تاختن بر بدنها و شکنجه و مثله کردنها و با آنچه در تصور نمی گنجد کوشید تا نهضت آزادی خواهانه و ذلّتستیز عاشورا را به پذیرش تسلیم و تحقیر و رأى دادن به مدیریت به سبک استبدادى و امضاى اسارت مردم مجبور سازد، امّا سرانجام در برابر اراده شکستناپذیر حسین(علیه السلام) جز شکست و رسوایى ابدى چیزى ندروید! این حقیقت درخشان حتى در گزارش و سخنان دشمن نیز آمده است; به عنوان نمونه:
    1ـ «حُمید بن مسلم» از گزارشگران رویداد عاشورا در وصف شکوه و شکستناپذیرى پیشواى آن مى گوید:
    «فَوَاللّهِ لَقَدْ شَغَلَنِى نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمالُ هِیْبَتِهِ عَنِ الْفِکْرَةِ فِى قَتْلِهَ.»[82] «به خداى سوگند که فروغ فروزان سیماى حسین و جمال و هیبت او به گونهاى مرا مجذوب و واله ساخته بود که اندیشه کشتن او را از یاد بردم!»[83]
    2ـ پس از رویداد جانسوز عاشورا، یکى از منتقدان، برخى از سپاه شوم اموى را نکوهش کرد که ننگ و نفرین بر شما! چگونه فرزندان پیامبر را آن گونه ناجوانمردانه قتل عام کردید؟
    او پاسخ داد:
    «دوست من! بیهوده سخن مگو! اگر تو نیز آن روز آنچه را ما با آن روبه رو شدیم می دیدى، جز جنایت و بیدادى که از ما سر زد از تو سر نمىزد; چرا که ما باگروهى کم شمار رو به رو شدیم که دستهایشان بر قبضه شمشیر بود و شیرآسا از هر سو، جنگاوران و رزمندگان را به خاک هلاک می افکندند و خودرا بى هیچ هراسى به دریاى مرگ مىزدند! آنان مردمى بودند که نه در برابر ثروت و مقام سر فرود مىآوردند و نه امان و اماننامه و نه زور و خشونت و مرگ! چیزى نمی توانست میان آنان و مرگ هدفدار یا چیرگى بر حکومت مانع شود و اگر ما اندکى در برابر آن اراده هاى مصمم و شکستناپذیر کوتاه مىآمدیم جان همه سپاه اموى را می گرفتند! با این وصف اى بىمادر! ما تیرهبختان چه می توانستیم انجام دهیم؟»[84]
    3ـ پس از ورود کاروان اسیران به کاخ پوشالى «عبید» در کوفه، او بر آن شد تا با تحریف ودجالگرى، ننگ کشتار پیشواى آزادى و یاران آزادی خواه او را از دامان خود و رژیم خودکامه اموى بزداید و کار را به تقدیر و خواست خدا نسبت دهد، که امام سجّاد(علیه السلام) با این که جسم نازنینش در بند بود، با به هیچ انگاشتن خشونت و بیداد حاکم، لب به بیان حقیقت گشود و روشنگرى کرد که آنان را نه خدا، که سپاه استبداد قتل عام کرد!
    این جا بود که آتش کینه و خشم «عبید» از منطق ستمستیز و روح تسخیرناپذیر نهضت عاشورا زبانه کشید و نعره برآورد که تو هنوز هم جرأت و جسارت آن را دارى که در تالار کاخ من، هر چه گویم، پاسخ دهى و از برنامه و راه و رسم پدرت دفاع کنى؟!
    بدینسان خشنترین دژخیم استبداد لب به عزّت و شکستناپذیرى نهضت عاشورا گشود و به واماندگى و شکست خشونت و استبداد، اعتراف کرد. 4ـ هنگامى که پیشواى آزادى گام به میدان دفاع نهاد، پس از روزها تشنگى و تلاش و بدرقه دردناک یاران راه و تحمل آن شرایط دشوار محاصره و پیکار نابرابر، طبق روال عادى باید خسته و تسلیمپذیر و داراى روحیهاى درهم شکسته باشد و در برابر ده ها هزار نفر دستها را به نشان تسلیم بالا برد، اما شگفتا! که وقتى سپاه استبداد با او رو به رو شد، شهامت و شجاعت و قدرتى را در برابر خود یافت که هرگز تصور نمی کرد! هر کس به انگیزه شرارت پیش رفت، لحظهاى مهلت نیافت; از این رو «عمر بن سعد» فریاد کشید: مادرهایتان در مرگتان بگریند، می دانید به جنگ چه کسى رفتهاید؟ این فرزند بزرگترین قهرمان اسلام و کشنده عرب است; «هذا ابْنُ قَتّالِ الْعَرَبِ.»[85]
    بدینسان به شکوه و شکستناپذیرى آن حضرت اعتراف کرد.
    5ـ «شمر»، خشنترین فرمانده سپاه استبداد در اعتراف به آزادگى و شکستناپذیرى حسین(علیه السلام) گفت: به خداى سوگند که او روح تسخیرناپذیر پدرش على را در کالبد دارد.[86]
    بدینسان نهضت عاشورا نه تنهادر منطق و منش، سربلند و سرفراز درخشید که در جهاد و دفاع نیز شکستناپذیر شد.
    نتیجه گیرى
    با بازنگرى و جمع بندى آنچه آمد، به این نتیجه می رسیم:
    1ـ عزّت نفس و کرامت روح و رفتار بزرگوارانه از بنیادی ترین دهشهاى اسلام به انسان، و از هدفهاى بزرگ تربیتى پیامبران و از ویژگی هاى ارجدار اخلاقى و انسانى است.
    2ـ این ویژگى اوجبخش در رشد و بالندگى انسان، و قانونگرایى و سلامت فرد و جامعه ومدیریت آن نقش معجزهآسایى دارد; چرا که اگر انسان به گوهر کمیاب عزّت و بزرگمنشى ومیوه هاى دلانگیز آن دست یافت و از بلاى ذلّت و احساس پوچى و یابزرگپندارى وخودکامگى و رهآورد ویرانگر آن رها شد، تنها سرِ بندگى در برابر خدا ـ که سرچشمه عزّت و توانایى و زیبایى است ـ فرود مىآورد و در برابر غیر او، سربلند و استوار و شکستناپذیر می ایستد و زمامدار خود وفراتر از خود می شود. چنین فرد و جامعهاى، نه تاریکاندیشى و ستم و تباهى را بر می تابد و نه به دیگران روا می دارد; چه که پیش از هر چیز خود را عزیزتر و برتر از این حقارتها و تباهی ها می نگرد و می یابد.
    3ـ نهضت عدالتخواهانه عاشورا، داراى ابعاد گوناگون و آموزه هاى ارزشمندى براى زندگى سرشار از عزّت و آزادگى است. این حرکت سِتُرگ با این وصف که از آغازین روزهاى شکلگیرى تاکنون با الهام از بینش و منطق حسین(علیه السلام) و طلایه داران راه او، مورد پژوهش قرار گرفته وهزاران کتاب و مقاله در تحلیل آن نگارش یافته، باز هم گاه به بُعدى از آن می توان راه یافت که اندیشه ها به آن راه نجسته است. موضوع «جلوه هاى عزّت و شکستناپذیرى عاشورا بر اساس آموزه هاى قرآن» یکى از آن مفاهیم جالب است.
    4ـ اگر این نهضت عزّتطلبانه و ذلّت ستیز، در ابعاد گوناگون مورد پژوهش دقیق و همه جانبه قرار گیرد، از همان جرقه هاى آغازین نفى بیعتخواهى زورمدارانه از سوى پیشواى آزادى تا نپذیرفتن پیشنهاد همکارى با استبداد، سکوت و کنار آمدن با آن، دورافکندن امان و امان نامه ها، به هیچ انگاشتن فشارها و تهدیدها، محتواى نامه هاى روشنگر، خطبه هاى شعور آفرین، موضعگیری هاى حماسهساز، دیدارها و اتمام حجتها، تا لحظه لحظه رشد و شکوفایى و اوج آن در روز عاشورا و شهادت حسین(علیه السلام)، و تا طنین تلاوت قرآنِ سرِ سرفراز او بر فراز نیزه و در کاخ بیداد و پیام رسانى کاروان اسیران آزادی بخش و بازگشت پیروزمندانه آنان به کرانه هاى گلگون فرات و ...، سراسر عزّت آفرین و افتخارانگیز و ستمستیز و عدالتخواهانه است.
    5ـ از سوى دیگر نگرش به تمامى اسناد عاشورا نشانگر آن است که این نهضت عزّتخواهانه از آغاز تا ادامه کار هماره و همه جا از قرآن و سیره و منش پیامبر سرچشمه گرفته و پیشوا و یاران وسفیران و پیام رسانان آن هماره در اندیشه و منطق، منش و موضعگیرى، برنامهریزى ونتیجهخواهى، قرآن را مشعل راه قرار دادهاند.
    6ـ از شاهکارهاى سِتُرگ حسین(علیه السلام) این بود که شخصیت عزّتخواه و منش آزادىطلب وروح و اندیشه استقلالجوى پروردگان قرآن و پیامبر را ـ که زیر فشار استبداد دیرپا نابود شده وکار فریب و سرکوب و تحمیل ذلّت به جایى رسیده بود، که اگر یکى از کنیزکان دربار اموى را هم نامزد رهبرى می کردند، با او بیعت می شد ـ با روشنگرى فکرى و شورانگیزى و حماسهسازى والگودهى عینى و عملى خویش، زنده و بالنده و پرطراوت ساخت.
    به مردم ذلّتزده و تحقیر شده و مقهور خشونت و استبداد، جرأت بخشید تا خود را انسان وصاحب حرمت و کرامت بنگرند، خود را به سان حاکمان و مدیران جامعه، داراى حقوق و آزادى وامنیت متقابل بخواهند، و به خود جسارت و شهامت اندیشه و مقایسه و سنجش و گزینش و نفى آزادانه بدهند.
    7ـ سرانجام این که عاشورا به مفهوم حقیقى، نه تحریف شده آن، روح همّت و آزادگى در کالبدها دمید، خون شهامت و شجاعت و شکستناپذیرى و ایمان و عدالت بر بوستان جانها تزریق کرد و با افروزش شعله هاى حیات و حرکت در جنبشها و نهضتهاى اصلاحى و انسانى وسلب امنیت از ستمکاران و خودکامگان راه رسوایى و نابودى استبداد را تا هماره تاریخ وتضمین کرامت و حقوق انسان گشود، تا کدامین جامعه آن درسها را آن گونه که باید فرا گیرد.


    پى نوشت :
    [1]ـ سوره فصلت (41) آیه 41.
    [2]ـ الرائد، ج 2، ص 1183 واژه «عزّت».
    [3]ـ منجد الطلاب، واژه «عزّت».
    [4]ـ مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، واژه «عزّت»، ص 344.
    [5]ـ سوره یوسف (12) آیه 88; سوره فصّلت (41) آیه 41; سوره نمل (27) آیه 34.
    [6]ـ گفتنى است که واژه «عزیز» یکى از صفات خداست، و در قرآن، فراتر از 92 بار، ذات بى همتاى او با این صفت یاد شده و این واژه در این مورد به کار رفته است.
    [7]ـ سوره مائده (5) آیه 54.
    [8]ـ سوره کهف (18) آیه 34; سوره منافقون (62) آیه 8.
    [9]ـ سوره ص (38) آیه 23.
    [10]ـ سوره نساء (4) آیه 139; سوره یونس (10) آیه 65; سوره صافّات (37) آیه 180; سوره ص (38) آیه 82; سوره شعراء (26) آیه 26; سوره فاطر (35) آیه 10; سوره مریم (19) آیه 81.
    [11]ـ سوره توبه (9) آیه 128.
    [12]ـ سوره هود (11) آیه 92.
    [13]ـ سوره ص (38) آیه 2; سوره بقره (2) آیه 206.
    [14]. میزان الحکمة، ج 6، 290.
    [15]ـ همان.
    [16]ـ همان.
    [17]ـ همان.
    [18]ـ این عوامل عزّت ساز، هر کدام از منطق و منش جالب او دریافت می شود، که در ادامه بحث به تدریج به آنها می رسیم.
    [19]ـ مثیر الأحزان، ص 24; لهوف، ص 97; وقعة الطّف لأبى مخنف، ص 75.
    [20]ـ تاریخ طبرى، ج 7، ص 34; کامل ابن اثیر، ج 4، ص 74.
    [21]ـ مثیر الأحزان، ص 24; لهوف، ص 98.
    [22]ـ مثیر الأحزان، ص 25; لهوف، ص 99.
    [23]ـ سوره احزاب (33) آیه 33.
    [24]ـ الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص 24.
    [25]ـ سوره قصص (28) آیه 21.
    [26]ـ وقعة الطّف، ص 76; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 190.
    [27]ـ وقعة الطّف، ص 87; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 190; ارشاد مفید، ص 202; تاریخ طبرى، ج 7، ص 222.
    [28]ـ سوره قصص (28) آیه 21.
    [29]ـ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 190; ارشاد مفید، ص 202; تاریخ طبرى، ج 7، ص 222.
    [30]ـ درست به سان رژیم فرعون که به بهانه دفاع از دین و وطن و امنیت ملى، به آن فجایع دهشتناک دست مىزد. سوره غافر (40) آیات 23 ـ 27.
    [31]ـ لهوف، ص 23.
    [32]ـ مثیر الأحزان، ص 27; تاریخ طبرى، ج 7، ص 241.
    [33]ـ بحارالانوار، ج 44، ص 335; مقتل خوارزمى، ج 1، ص 195; ارشاد مفید، ص 204; تاریخ طبرى، ج 7، ص 235; در رواق چشمهاى اشکبار، ص 64.
    [34]ـ لهوف، ص 101.
    [35]ـ مثیر الأحزان، ص 41; لهوف، ص 102.
    [36]ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
    [37]ـ تاریخ طبرى، ج 7، ص 300; مقتل الحسین، مقرّم، ص 218.
    [38]ـ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188.
    [39]ـ مقتل ابى مخنف، ص 15.
    [40]ـ سوره نساء (4) آیه 76; سوره بقره (2) آیه 216.
    [41]ـ تاریخ طبرى، ج 7، ص 280; انساب الأشراف، ج 3، ص 164.
    [42]ـ ارشاد، ص 123.
    [43]ـ مثیر الأحزان، ص 52; مقتل الحسین، امین، ص 85.
    [44]ـ احقاق الحق، ج 11، ص 600.
    [45]ـ تاریخ طبرى، ج 7، ص 300; مقتل الحسین مقرّم، ص 218.
    [46]ـ وقعة الطّف، ص 172; تاریخ طبرى، ج 5، ص 403; انساب الأشراف، ج 3، ص 170.
    [47]ـ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 270.
    [48]ـ لهوف، ص 138; مثیرالأحزان، ص 44.
    [49]ـ بحارالانوار، ج 44، ص 383; ناسخ التواریخ، حالات سید الشهداء، ج 2، ص 178.
    [50]ـ این منطق ددمنشانه استبداد، اینک منطق پرجاذبه و منش بشردوستانه حسین(علیه السلام) را در این مورد بنگرید تا حضیض ذلّت و فرومایگى استبداد، و اوج عزّت و بزرگ منشى نهضت آزادی خواهانه عاشورا را ببینید: هنگامى که سپاه «حُرّ» به کاروان حسین(علیه السلام) رسید، در آن بیابان سوزان، خود و مرکبهایشان از تشنگى می سوختند و هر چه می جستند آب نمی یافتند. آن حضرت به یاران دستور داد تا آنان و مرکبهایشان را سیراب کردند. شگفتانگیزتر این که «على محاربى» یکى از سپاه دشمن می گوید: من آخرین نفر بودم که رسیدم و آب خواستم. آن حضرت هنگامى که من و مرکبم را از فشار تشنگى به آن حال نگریست، با مهرى وصف ناپذیر فرمود: برادر زاده! شترت را بخوابان، و دهان مشک را بر گردان و هر چه می خواهى بنوش! من نتوانستم، خود آن بزرگوار پیش آمد و دهان مشک را به من داد تا آب نوشیدم! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! قمقام، ص 350. [51]ـ سوره دخان (44) آیه 20.
    [52]ـ سوره غافر (40) آیه 27.
    [53]ـ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 26; انساب الأشراف، ج 3، ص 188; سموّ المعنى، ص 120.
    [54]ـ لهوف، ص 156; مثیر الأحزان، ص 55.
    [55]ـ مثیر الأحزان، ص 55; تحف العقول، ص 174.
    [56]ـ سوره یونس (10) آیه 71.
    [57]ـ سوره هود (11) آیه 56.
    [58]ـ سوره ممتحنه (60) آیه 4.
    [59]ـ لهوف، ص 158; مثیر الأحزان، ص 58.
    [60]ـ مقتل خوارزمى، ج 2، ص 33.
    [61]ـ ارشاد مفید، ص 230; بحارالانوار، ج 45، ص 121; ریاض الأحزان، ص 55.
    [62]ـ سوره کهف (18) آیات 9 ـ 16.
    [63]ـ سوره شعراء (26) آیه 227.
    [64]ـ اگر آیاتى را که آن حضرت و خاندان و یارانش از مدینه تا بازگشت دگرباره به آن به مناسبتهاى گوناگون تلاوت کرده و از قرآن نور گرفتهاند گردآورى، دستهبندى و تحلیل شود، افزون بر این که در ابعاد گوناگون الهامبخش و راهنماى جالبى خواهد بود، نشان می دهد که حسین(علیه السلام) با عملکرد درخشان خویش، برنامه قرآن را ارائه فرموده و یا عملکرد عدالتخواهانه و عزّتساز خود را از قرآن گرفته است.
    [65]ـ سوره فتح (48) آیه 29.
    [66]ـ پرتوى از عظمت حسین(علیه السلام)، ص 429.
    [67]ـ تاریخ طبرى، ج 7، ص 300; مقتل الحسین مقرّم، ص 218.
    [68]ـ همان، ص 447.
    [69]ـ لهوف، ص 131.
    [70]ـ در رواق چشمهاى اشکبار، ص 175.
    [71]ـ همان، ص 178.
    [72]ـ لهوف، ص 150.
    [73]ـ لهوف، ص 152.
    [74]ـ لهوف، ص 120.
    [75]ـ الشهید مسلم بنعقیل، ص 156.
    [76]ـ نهجالبلاغه، خطبه 206.
    [77]ـ مثیرالأحزان، ص 49; لهوف، ص 141.
    [78]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 245.
    [79]ـ پرتوى از عظمت حسین(علیه السلام)، ص 429.
    [80]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 248.
    [81]ـ از مدینه تا کربلا، ص 206.
    [82]ـ قصّه کربلا، ص 449.
    [83]ـ آنان که به چشم خویش دیدند تو را رفتند و به پاى دل رسیدند تو را و آن کـوردلان که بـر دلت تیـر زدند دیـدند تـو را ولـى ندیـدند تـو را!
    [84]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 263.
    [85]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.
    [86]ـ بحارالانوار، ج 45، ص 50.

    نویسنده: علی کرمی

    منبع: ام الکتاب (www.ommolketab.net)




    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عاشورا در نظر دیگران
    جایگاه، عظمت و شگفتیهای قرآن
    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسین علیه السلام
    قرآن در نگاه دیگران
    آزادی در قرآن
    زن (زن در آیینه جلال و جمال-2)
    مقاله 'معیارهای همسر نیکو از نگاه قرآن(2)'
    اشعار حافظ و آیات قرآنی مرتبط
    آشنایی اولیه با وهابیت-قسمت دوم
    [عناوین آرشیوشده]