سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کهکشان قرآن
  • S.R.A ( چهارشنبه 87/9/20 :: ساعت 12:0 عصر)

    زن در آیینه جلال و جمال(1)

    در انسان، اصالت‌ با روح‌ است‌ نه‌ بدن، حال‌ آنکه‌ جنسیت، امری‌ بدنی‌ است‌ و روح‌ و حقیقت‌ انسان، جنسیت‌ ندارد. قرآن‌ نیز معلم‌ روح‌ انسانهاست‌ بنابراین‌ شأن‌ زن‌ و مرد در قرآن، تفاوتی‌ از این‌ حیث‌ ندارند. وقتی‌ روح، موجودی‌ مجرد است‌ که‌ مذکر و مؤ‌نث‌ ندارد و در دین‌ نیز سخن‌ از تزکیة‌ روح‌ می‌باشد و قرآن‌ برای‌ تعلیم‌ و تزکیة‌ جان‌ آدمی‌ نازل‌ شده‌ پس‌ اسلام‌ از حیث‌ کمالات، انسان‌ را تقسیم‌ بر دو نکرده‌ و جنسیت‌ را در عرضِ‌ انسانیت‌ قرار نداده‌ است‌ حال‌ آنکه‌ در تفکر غربی‌ ابتدا انسان‌ به‌ دو نوع‌ تقسیم‌ می‌شود گرچه‌ سپس‌ می‌کوشند این‌ دو را در مسائل‌ تعلیم‌ و تربیت‌ کاملاً‌ شبیه‌ بدانند زیرا در تفکر الحادی، حقیقت‌ انسان، همین‌ بدن‌ است‌ و بدن‌ به‌ دو شکل‌ ساخته‌ شده‌ منتهی‌ هر دو شکل‌ را کاملاً‌ مشابه‌ فرض‌ کرده‌ و حکم‌ واحد در هر دو مورد جاری‌ می‌کنند حال‌ آنکه‌ در مکتب‌ الهی، تمام‌ حقیقت‌ انسان، روح‌ اوست‌ و البته‌ بدن‌ نیز ضروری‌ بوده‌ و احکامی‌ دارد. اگر جسم، نقشی‌ در انسانیت‌ انسان‌ بعنوان‌ تمام‌ ذات‌ یا جزء ذات‌ می‌داشت، ممکن‌ بود تفکیک‌ ارزشی‌ میان‌ انسان‌ مذکر و مؤ‌نث، قابل‌ طرح‌ باشد اما قرآن‌ کریم، حقیقت‌ هر انسان‌ را روح‌ او دانسته‌ و بدن‌ را ابزار می‌داند و آن‌ را که‌ فرع‌ است‌ به‌ طبیعت‌ و خاک‌ و گل، و روح‌ را که‌ اصل‌ است‌ به‌ خدا اسناد می‌دهد و می‌فرماید: «قل‌ الروح‌ من‌ أمر من‌ ربی»(2)

    ‌ارزش‌ها تابع‌ جنسیت‌ نیست‌
    استاد جوادی‌ آملی‌ در ذیل‌ این‌ عنوان‌ آورده‌اند که‌ قرآن، هیچیک‌ از ارزشها و ضد‌ ارزشها را نه‌ مذکر می‌داند و نه‌ مونث، زیرا بدن، موصوف‌ این‌ اوصاف‌ نیست‌ یعنی‌ بدن، مسلمان‌ یا کافر، عالم‌ یا جاهل، متقی‌ یا فاجر، صادق‌ یا کاذب، محق‌ یا مبطل، فاضل‌ یا رذیل‌ و عزیز یا ذلیل‌ و امین‌ یا خائن‌ نمی‌شود.
    «عقل‌ نظری» که‌ وصفش‌ علم‌ و اندیشه‌ است، «دل» که‌ کارش‌ کشف‌ و شهود است‌ و «جان» که‌ وصفش‌ فجور و تقواست، هیچیک‌ نه‌ مؤ‌نث‌ و نه‌ مذکرند. همچنین‌ در مسائل‌ اخلاقی‌ که‌ به‌ «عقل‌ عملی» بازمی‌گردد مانند اراده، خلوص، ایمان، تهذیب، صبر، توکل، و... هیچیک‌ مؤ‌نث‌ یا مذکر یا مخصوص‌ به‌ یکی‌ از آن‌ دو نیستند و اگر «صبر»، جنسیت‌ نداشت‌ در «صابر» نیز مذکر و مؤ‌نث‌ تفاوتی‌ ندارند. بیماریهای‌ روحی‌ و اخلاقی‌ و ضد‌ ارزش‌ها نیز به‌ «دل» نسبت‌ داده‌ می‌شوند که‌ نه‌ نرینه‌ است‌ و نه‌ مادینه.
    ‌عدم‌ تأثیر جنسیت‌ در خطابات‌ الهی‌
    مؤ‌لف‌ محترم‌ تصریح‌ می‌کنند که‌ دعوت‌ الاهی، هیچ‌ اختصاصی‌ به‌ مردان‌ ندارد و انبیأ که‌ انسانها را به‌ سه‌ اصل‌ مبدأشناسی، معاد شناسی‌ و پیامبر شناسی‌ دعوت‌ نموده‌اند، نه‌ دعوتنامه‌ای‌ برای‌ خصوص‌ مردها فرستاده‌اند و نه‌ زنها را از شرکت‌ در این‌ مراسم‌ محروم‌ داشته‌اند.
    قرآن‌ کریم‌ از زبان‌ پیامبر«ص» می‌فرماید:
    «أدعوالی‌ الله‌ علی‌ بصیرةٍ‌ أنا و من‌ اتبعنی»(3)
    «من‌ و هرکه‌ از من‌ پیروی‌ کرد، دعوت‌ می‌کنیم‌ بسوی‌ خدا از روی‌ بصیرت.»
    این‌ دعوت‌ شامل‌ همة‌ انسانهاست. اگر پیامبری‌ دعوتنامه‌ برای‌ مردی‌ به‌ عنوان‌ زمامدار یک‌ کشور می‌نویسد، پیامبر دیگری‌ هم‌ دعوتنامه‌ برای‌ یک‌ زن‌ به‌ عنوان‌ زمامدار کشوری‌ دیگر می‌نویسد. اگر رسول‌ خدا(ص) زمامدارانی‌ را که‌ اتفاقاً‌ مرد بودند به‌ اسلام‌ دعوت‌ کرد، سلیمان(ع) نیز زمامدار زنی‌ را به‌ اسلام‌ فراخواند پس‌ دعوتها عام‌اند و دعوت‌ شده‌ها نیز چنینند و هیچ‌ اختصاصی‌ در کار نیست.
    ‌زن‌ در ارزشهای‌ انسانی، مستقل‌ است‌
    آیة‌ا جوادی، ادبیات‌ محاوره‌ را از مفاهیم‌ حقوقی‌ تفکیک‌ نموده‌ و تأکید می‌کنند که‌ استعمال‌ ضمیر مذکر، در بسیاری‌ از آیات‌ و روایات، جز مورد احکام‌ خاص‌ صرفاً‌ بدلائل‌ لغوی‌ و ادبی‌ - و نه‌ دلائل‌ جنسیتی‌ - است. در مورد مریم(ع) می‌فرماید:
    «صدقت‌ بکلمات‌ رَبها و کتبه‌ کانت‌ من‌ القانتین»(4)
    «کلمات‌ پروردگارش‌ را تصدیق‌ نمود و از عبادت‌ پیشگان‌ بود.»
    قرآن‌ نمی‌فرماید «کانت‌ من‌ القانتات» زیرا زنی‌ که‌ کلمات‌ الهی‌ را باور دارد و به‌ کتابهای‌ الهی‌ ایمان‌ دارد و اهل‌ قنوت‌ و خضوع‌ است‌ تفاوتی‌ با مردان‌ اهل‌ قنوت‌ ندارد. فرهنگ‌ محاوره، غیر از ادبیات‌ کلاسیک‌ و کتابی‌ است. فرهنگ‌ محاوره، زن‌ تبهکار را نیز، جزء خاطئین‌ می‌شمارد و قرآن‌ کریم‌ بر همین‌ روش‌ در سورة‌ یوسف‌ می‌فرماید:
    «و استغفری‌ لذنبک‌ اًنک‌ کنت‌ من‌الخاطئین»
    «استغفار کن‌ از گناهت‌ که‌ حقاً‌ تو از خطاکاران‌ بوده‌ای».
    این‌ نه‌ بمعنی‌ آن‌ است‌ که‌ «خاطئات» نداریم، بلکه‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ قرآن‌ نیز بر اساس‌ فرهنگ‌ محاوره، سخن‌ می‌گوید. پس‌ قرآن‌ بصراحت‌ می‌فرماید:
    اولاً: خطاب‌ ما با جان‌ انسانهاست‌ و جان، نه‌ مذکر است‌ و نه‌ مؤ‌نث. ثانیاً: جنسیت‌ به‌ تن‌ آدمی، مربوط‌ است‌ و تن، محل‌ فضائل‌ و معارف‌ نیست.
    ثالثاً: وقتی‌ قرینه‌ای‌ خاص‌ در کلام‌ نباشد، کلام‌ خداوند را براساس‌ فرهنگ‌ محاوره‌ حمل‌ می‌کنیم.
    رابعاً: هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ راجع‌ به‌ تودة‌ «ناس» - مجموع‌ زن‌ و مرد - نمی‌گوئیم‌ «مردها و زنها قیام‌ کردند یا مردها و زنها رأی‌ دادند» بلکه‌ می‌گوئیم: «مردم‌ قیام‌ کردند و رأی‌ دادند.» این‌ فرهنگ‌ محاوره‌ و عرف‌ گفتگو است‌ و بمعنی‌ مذکرگرائی‌ نیست.
    ‌زن‌ و مقام‌ خلافت‌
    ایشان‌ می‌پرسند که‌ بالاترین‌ مقام‌ انسانی‌ که‌ مقام‌ خلافت‌ و خلیفة‌ا بودن‌ است‌ آیا مخصوص‌ مرد است؟ یا خلافت، مخصوص‌ مرد نیست‌ ولی‌ مردان‌ قادر به‌ تحصیل‌ خلافت‌ شده‌اند و زنان‌ نشده‌اند؟ و یا اینکه‌ خلافت، مشروط‌ به‌ هیچ‌ جنسیتی‌ نیست‌ و آنان‌ که‌ خلیفة‌ا شدند، انسانیت‌ آنها باعث‌ خلیفة‌اللهی‌ آنان‌ بوده‌ است‌ نه‌ مرد بودن‌شان؟ بعبارت‌ دیگر، مرد، خلیفه‌ نشده‌ اما کسیکه‌ خلیفه‌ خدا شده، بدن‌ مردانه‌ داشته‌ است.
    قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید: «انی‌ جاعلٌ‌ فی‌الارض‌ خلیفةً»(5) من‌ در زمین‌ جانشینی‌ قرار دهنده‌ام. مقام‌ خلیفة‌ا، مقام‌ انسانیت‌ است‌ نه‌ مقام‌ مردان. محور تعلیم‌ و تعلم‌ نیز جان‌ آدمی‌ است، نه‌ بدن‌ او و نه‌ مجموع‌ جان‌ و بدن. آن‌ که‌ عالمِ‌ می‌شود، روح‌ است‌ و روح، نه‌ مذکر است‌ و نه‌ مؤ‌نث. آن‌ که‌ عالم‌ به‌ اسمأ الهی‌ است، جان‌ است‌ نه‌ تن. در نتیجه، آن‌ که‌ معلم‌ فرشته‌هاست، جان‌ آدمی‌ است‌ نه‌ تن، و مسجود ملائکه‌ نیز جان‌ است‌ نه‌ جسم‌ و جنسیت.

    ‌زنان‌ الگو در قرآن‌

    نویسنده‌ محترم‌ سپس‌ به‌ زنانی‌ که‌ در قرآن‌ به‌عنوان‌ الگو برای‌ همة‌ بشریت‌ معرفی‌ شده‌اند، اشاره‌ می‌کند:
    ‌اهتمام‌ قرآن‌ به‌ شخصیت‌ زن: در ایام‌ نزول‌ قرآن، زن‌ مورد تکریم‌ و احترام‌ نبود و قرآن‌ کریم‌ بیش‌ از حد‌ توقع‌ و انتظار افکار عمومی‌ بر بزرگداشت‌ و احترام‌ به‌ زن، تکیه‌ نموده‌ و در تمام‌ شئون‌ زندگی‌ برای‌ او سهمی‌ قائل‌ شد و تصریح‌ به‌ یگانگی‌ او با مرد در مقام‌ انسانیت‌ فرمود.
    ‌فاطمه(ع) کلمة‌ ا…:
    همانگونه‌ که‌ خورشید وجود حضرت‌ امیر - سلام‌الله‌ علیه‌ - بر عالم‌ انسانی، می‌تابد حضرت‌ زهرا(ع) نیز می‌تابد و اگر فاطمه‌ زهرا(ع) معروف‌ شده‌اند، نه‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ زن‌ تنها در حضرت‌ زهرا(ع) خلاصه‌ شده‌ بلکه‌ به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ ایشان‌ دیگران‌ را تحت‌الشعاع‌ خود قرار داده‌ است. در بین‌ زنان‌ حضرت‌ فاطمه‌ - صلوات‌ الله‌ علیها- اشتهار یافت‌ وگرنه‌ زنان‌ فراوانی‌ بودند که‌ هم‌ از عصمت‌ برخوردارند و هم‌ از کمال‌ متعارف‌ و فوق‌ متعارف، ولیکن‌ علت‌ درخشش‌ حضرت‌ زهرا(ع) در بین‌ زنان، همان‌ است‌ که‌ حضرت‌ علی(ع) در بین‌ اولیأ الاهی‌ می‌درخشد.
    ‌یوسف‌ و مریم، دو مظهر عفت:
    قرآن‌ کریم‌ در مقام‌ بیان‌ قوة‌ جاذبه‌ و معرفی‌ ملکة‌ «عفاف»، هم‌ از مرد و هم‌ از زن‌ مثال‌ می‌آورد. اما آیا مرد در این‌ صحنه، عفیفانه‌ تر تجلی‌ نموده‌ یا زن؟
    یوسف‌ صدیق(س) و حضرت‌ مریم(س) مزایای‌ ارزشی‌ فراوانی‌ داشتند. قرآن‌ نقل‌ می‌کند یوسف‌ مبتلا شد و در اثر عفاف، نجات‌ یافت. مریم‌ نیز امتحان‌ شد و در پرتو عفاف، ارتقأ یافت‌ اما توصیف‌ قرآن‌ از این‌ دو معصوم(ع) کمی‌ متفاوت‌ است: هنگامی‌ که‌ یوسف(ع) آزمون‌ می‌شود، تعبیر می‌فرماید:
    «همَّت‌ به‌ وهَم‌ بها لولا أن‌ رأی‌ برهان‌ ربه»(6)
    «آن‌ زن‌ قصد او کرد و او نیز اگر برهان‌ پروردگار را ندیده‌ بود، آهنگ‌ او می‌کرد.»
    زن‌ مصری، همت‌ گماشت‌ و تعقیب‌ یوسف(ع) کرد ولی‌ یوسف‌ صدیق(ع)، نه‌ تنها مرتکب‌ حرام‌ نشد و مقدمات‌ حرام‌ را آماده‌ نکرد بلکه‌ اساساً‌ قصد و همت‌ فساد از ناحیة‌ یوسف‌ در میان‌ نبود:
    «اِ‌لا‌ عبادک‌ منهم‌ المخلصین»(7)
    بنابراین، به‌ اعتراف‌ شیطان، یوسف‌ صدیق، منزه‌ از این‌ گزند بود چرا که‌ مفتریان‌ نیز که‌ دامن‌ پاک‌ یوسف‌ را متهم‌ کردنده‌ بودند، سرانجام‌ اعتراف‌ نمودند و گفتند:
    «الاَّن‌ حصحص‌ الحق‌ أنا راودته‌ عن‌ نفسه»(8)
    «اکنون‌ حق‌ پایدار گشت، من، از او کام‌ خواستم.»
    خداوند نیز به‌ نزاهت‌ و قداست‌ یوسف(ع) شهادت‌ داد و فرمود: نه‌ تنها یوسف‌ به‌ طرف‌ بدی‌ نرفت‌ بلکه‌ بدی‌ هم‌ به‌ طرف‌ یوسف‌ نرفت:
    «کذلک‌ لنصرف‌ عنه‌ السوءَ‌ و الفحشأ»(9)
    «این‌گونه‌ بدی‌ و پلیدی‌ را از او برگردانیم.»
    اما حضرت‌ مریم(ع) از لحاظ‌ ملکة‌ «عفاف»، یا هم‌ سطح‌ یوسف‌ صدیق(ع) - که‌ خدا از او بعنوان‌ عبد مخلَص‌ یاد کرد (من‌ عبادنا المخلَصین) - و یا از او بالاتر است. زیرا وقتی‌ عفاف‌ مریم(ع) مطرح‌ می‌شود، سخن‌ از «همت‌ به‌ وهمَّ‌ بها لولا أن‌ رأی‌ برهان‌ ربه» نیست‌ و نمی‌فرماید که‌ اگر مریم(ع)، دلیل‌ الهی‌ را مشاهده‌ نمی‌کرد، مایل‌ به‌ عمل‌ خلاف‌ عفت‌ می‌شد:
    «قالت‌ انی‌ أعوذ بالرحمن‌ منک‌ اًن‌ کنت‌ تقیاً»(10)
    «مریم‌ گفت: اگر پرهیزکاری، از تو پناه‌ به‌ خدای‌ رحمان‌ می‌برم.»
    یعنی‌ نه‌ تنها میل‌ نکرد بلکه‌ آن‌ فرشته‌ را نیز که‌ به‌ صورت‌ بشر بر او ظاهر شده‌ است‌ نهی‌ از منکر می‌کند و می‌گوید: اگر با تقوایی، دست‌ به‌ این‌ عمل‌ نزن. مریم(ع) به‌ فرشتة‌ متمثل‌ می‌فرماید: من‌ دستم‌ بسته‌ است، تو هم‌ دستت‌ را ببند. آیا این‌ تعبیر، لطیف‌تر از تعبیر یوسف«ع» نیست؟
    ‌زن‌ و دفاع‌ از دین‌
    استاد سپس‌ به‌ نقش‌ فعال‌ زنان‌ صالح‌ در جهاد دینی‌ علیه‌ کفر و ظلم‌ و حضور در عرصة‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ اشاره‌ می‌کنند. قرآن‌ کریم‌ در مبارزه‌ علیه‌ ستم، مردانی‌ را به‌ عنوان‌ الگو ارائه‌ داده‌ اما آنچه‌ در جریان‌ مبارزه‌ با ستم‌ فرعونی‌ مطرح‌ می‌شود، مبارزات‌ زنان‌ است. قرآن‌ کریم‌ از سه‌ زن‌ که‌ موسی‌ «ع» را از کشته‌ شدن‌ حفظ‌ نموده‌ و تربیت‌ کردند بعنوان‌ نمونه‌ یاد می‌کند. مادر موسی، خواهر موسی‌ و زن‌ فرعون، این‌ سه‌ زن‌ با حاکمیت‌ سیاسی‌ مبارزه‌ کردند تا این‌ مرد بزرگ‌ پرورش‌ یافت‌ و تاریخ‌ را دگرگون‌ کرد.
    قرآن‌ می‌فرماید: «أوحیناالی‌ أُم‌ موسی».(11) از یکسو وقتی‌ مادر موسی(ع) فرزند را به‌ دستور الهی‌ به‌ دریا انداخت، به‌ خواهر موسی‌ گفت: این‌ جعبه‌ را تعقیب‌ کن‌ «و قالت‌ لاُخته‌ قصیه»(12) از سوی‌ دیگر همسر فرعون‌ گفت:
    «ولا تقتلوه‌ عسی‌ أن‌ ینفغنا أو نتخذه‌ ولداً»(13)
    «نکشید او را شاید سودی‌ به‌ ما رساند یا او را به‌ فرزندی‌ بگیریم.»
    بدنبال‌ جعبه‌ تا قصر فرعون‌ رفتن، کار آسانی‌ نیست. آسان‌ نبود که‌ مادری‌ به‌ دخترش‌ بگوید، این‌ جعبه‌ را در این‌ شرائط‌ خطرناک، تعقیب‌ کن‌ و اگر به‌ خانة‌ فرعون‌ هم‌ رفت‌ با آن‌ برو و پیشنهاد دایه‌ را طرح‌ کن:
    «هل‌ أدلکم‌ علی‌ أهل‌ بیت‌ یکفلونه‌ لکم‌ و هم‌ له‌ نا صحون»(14)
    «آیا راهنمایی‌ کنم‌ شما را به‌ خانواده‌ای‌ که‌ او را برای‌ شما نگه‌ دارند و دلسوزش‌ باشند؟»
    در آن‌ روز هر زن‌ شیرده‌ را شناسائی‌ می‌کردند تا اگر نوزاد او پسر باشد، اعدام‌ شود. در چنین‌ وضعیتی، پیشنهاد و معرفی‌ یک‌ زن‌ شیرده، امر عادی‌ نیست‌ بلکه‌ قدم‌ نهادن‌ در عرصه‌ خطر و روبرو شدن‌ با مرگ‌ و اعدام‌ بود. علاوه‌ بر این‌ که‌ مادر شدنِ‌ مادر موسی(ع) نیز مخفیانه‌ بود و به‌ هر حال‌ فرعونیان‌ از نوزاد و جنسیت‌ آن‌ سئوال‌ می‌کردند. پس‌ کاری‌ عادی‌ نبود که‌ خواهر موسی(ع) به‌ عهده‌ بگیرد و کار کوچکی‌ نبود که‌ مادر موسی(ع) چنان‌ دستوری‌ را بدهد. پیشنهاد زن‌ فرعون‌ نیز پیشنهاد سهلی‌ نبود که‌ با خون‌ آشام‌ترین‌ مرد عصر به‌ سر می‌برد. زنان‌ ممتازترین‌ رسالت‌ را برای‌ حفظ‌ ادیان‌ ابراهیمی‌ عهده‌دار بودند و در قلمروی‌ علم‌ نیز زنان‌ در حد‌ مردان، جزء کلمات‌ الهی‌ بودند که‌ آدم(ع) را از بُعد الاهی‌ نجات‌ دادند و زمینة‌ قبول‌ توبة‌ او را فراهم‌ آوردند. بنابراین‌ هیچ‌ قوای‌ روحی‌ وجود ندارد که‌ در آن‌ صرفاً‌ مردان‌ پیشتاز بوده‌ و زنان‌ سهمی‌ نداشته‌ باشند پس‌ اولاً‌ باید زن‌ موقعیت‌ خویش‌ را درک‌ کند و ثانیاً‌ دیگران‌ به‌ این‌ موقعیت، حرمت‌ بنهند و ثالثاً‌ امکانات‌ را فراهم‌ بکنند آنگاه‌ ارزیابی‌ شود که‌ در میدان‌ آزمون‌ چه‌ اندازه، زن‌ می‌تواند موفق‌ بشود و چه‌ اندازه‌ مرد می‌تواند پیشرفت‌ کند.
    ‌مقام‌ والای‌ مادر در قرآن‌
    در نوع‌ دستوراتی‌ که‌ اسلام‌ به‌ زن‌ و مرد می‌دهد، در عین‌ حال‌ که‌ راه‌ مشترکی‌ برای‌ هر دو قائل‌ است، راه‌ اختصاصی‌ هر یک‌ را هم‌ از نظر دور نمی‌دارد. وقتی‌ احترام‌ به‌ پدر را بازگو می‌کند برای‌ گرامیداشت‌ مقام‌ زن، نام‌ «مادر» را جداگانه‌ و مستقلاً‌ طرح‌ می‌کند. قرآن‌ کریم، احسان‌ به‌ پدر و مادر را در کنار عبادت‌ حق، به‌ عظمت‌ یاد می‌کند: «أن‌ اشکرلی‌ ولوالدیک»(15) شکرگزار من‌ و پدر و مادرت‌ باش.
    اما پس‌ از همة‌ تجلیل‌های‌ مشترک‌ از زحمات‌ «مادر» سخن‌ می‌گوید نه‌ پدر:
    «و وصینا الانسان‌ بوالدیه‌ احساناً‌ حملته‌ أُمه‌ کُرهاً‌ و وضعته‌ کرهاً‌ و حمله‌ و فصاله‌ ثلاثون‌ شهراً»(16)
    و از زحمات‌ سی‌ ماهة‌ مادر سخن‌ می‌گوید که: «دوران‌ بارداری، زایمان‌ و دوران‌ شیرخوارگی‌ برای‌ مادر دشوار است» و همه‌ را به‌ عنوان‌ شرح‌ خدمات‌ مادر ذکر می‌کند. و حتی‌ اشاره‌ای‌ به‌ پدر در عرض‌ مادر نمی‌رود.
    ‌وظایف‌ پرورشی‌ زن‌
    بخش‌ مهمی‌ از مسئولیتهای‌ پرورشی‌ به‌ عهدة‌ مادر است‌ که‌ پدر از آن‌ محروم‌ است. زن‌ حد‌اقل، سی‌ماه‌ بار مسئولیتهائی‌ مهم‌ را می‌کشد دین، وظایف‌ و راهنمایی‌هایی‌ در ظرف‌ سی‌ ماه‌ برای‌ مادر مقدر نموده‌ و با او سخن‌ گفته‌ است. این‌ سی‌ماه‌ عبارت‌ است‌ از: حد‌اقل‌ دوران‌ حمل، شش‌ ماه‌ - و اکثر آن‌ نه‌ ماه‌ - و دو سال‌ دوران‌ شیرخوارگی‌ کودک، که‌ روی‌ هم‌ سی‌ ماه‌ می‌شود.
    «و الوالدات‌ یرضعن‌ أولادهن‌ حولین‌ کاملین»(17) «و مادران‌ شیرمی‌دهند فرزندانشان‌ رادوسال‌ کامل.»
    در این‌ سی‌ ماه‌ که‌ مستقیماً‌ کودک‌ از مادر تغذیه‌ می‌کند، مادر عملاً‌ مسئول‌ حیات‌ دو نفر است‌ و دو تکلیف‌ دارد اما پدر تنها در اصل‌ نطفه، موظف‌ است‌ که‌ حلال‌ بخورد و اگر بعد مبتلا به‌ حرام‌ شد، ارتباط‌ تنگاتنگی‌ با پرورش‌ کودک‌ ندارد زیرا غذای‌ حرام‌ پدر در جهاز گوارشی‌ پدر هضم‌ می‌شود اما غذای‌ مادر در دستگاه‌ گوارشی‌ او تبدیل‌ به‌ شیر می‌شود و کودک‌ مستقیماً‌ از آن‌ تغذیه‌ می‌کند. او موظف‌ است‌ به‌ کودک، شیر حلال‌ دهد و برای‌ همین‌ منظور خود نیز حلال‌ بخورد. این‌ در مورد تغذیه‌ جسمانی‌ است‌ اما در مورد غذای‌ روحانی‌ نیز چنین‌ است. اگر مرد خاطرة‌ بد، خیال‌ و هوس‌ بدی‌ در سر بپروراند خود را می‌سوزاند. خیال‌ گناه‌ و خاطرة‌ تلخ‌ در درون‌ مرد، علیه‌ خود اوست‌ اما خیال‌ باطل‌ و حرام‌ و اندیشة‌ گناه‌ و خاطرات‌ تلخ‌ برای‌ زن‌ علیه‌ دو نفر خواهد بود. آیا این‌ نشانة‌ عظمت‌ زن‌ نیست؟ خداوند به‌ زن‌ فرمود: مسئولیت‌ تو در حفظ‌ خاطرات‌ و اندیشه‌ها و افکار و عقاید و اخلاقیات‌ بیش‌ از مرد است. مرد، یک‌ نفر را می‌سوزاند و تو دو نفر را. تو مسئول‌ دو نفر هستی‌ از این‌ روی‌ مراقب‌ افکار و اندیشه‌هایت‌ باش‌ زیرا که‌ بسیاری‌ مسائل‌ از راه‌ اندیشه‌ به‌ فرزند می‌رسد.
    اگر مادری‌ بداند که‌ اندیشه‌های‌ او در شخصیت‌ کودک‌ اثر می‌گذارد، اندیشه‌ و بینش‌ خود را تعالی‌ بیشتری‌ می‌بخشد. وظیفه‌ مادر تنها این‌ نیست‌ که‌ با وضو، کودک‌ را شیر دهد و وقتی‌ پستان‌ در دهان‌ کودک‌ می‌گذارد «بسم‌الله» بگوید، این‌ نیز مهم‌ است‌ اما اینها عبادتهای‌ ظاهری‌ است. دین‌ می‌فرماید اندیشه‌های‌ خود را نیز مواظب‌ باش، همان‌گونه‌ که‌ به‌ مرد می‌گوید: هنگام‌ ارتباط‌ با زن، به‌ فکر نامحرمی‌ که‌ در خیابان‌ دیدی، نباش‌ چون‌ خداوند آگاه‌ می‌باشد. بنابراین‌ مسئولیت‌ زن‌ در این‌ سی‌ماه‌ به‌ مراتب‌ بیش‌ از مرد است‌ و هر که‌ مسئولیتش‌ بیشتر باشد در صورت‌ عمل‌ به‌ آن، قرب‌ و توجهش‌ به‌ خدا بیشتر و موفق‌تر است. هرکس‌ مسئولیت‌ بیشتری‌ دارد اگر به‌ تکلیف‌ خود با دید تکریم‌ بنگرد، به‌ خدا نزدیکتر است. چه‌ کسی‌ وارد بهشت‌ شده‌ تا ببیند مقام‌ زن‌ کمتر از مقام‌ مرد است؟ انسان‌ نباید در حوزة‌ اسلامی‌ به‌ سر ببرد و عینک‌ بر چشم‌ غرب‌ داشته‌ باشد. انسان‌ باید در برج‌ بلندی‌ بایستد و گذشته‌ دور و آیندة‌ نامحدود را در نظر داشته‌ باشد آنگاه‌ ببیند در این‌ مسیر نامحدود، زن‌ موفق‌تر است‌ یا مرد؟ زن‌ اگر موفق‌تر از مرد نباشد کمتر از مرد نیز نیست.

    ‌زن‌ در عرفان‌

    ‌نبوت‌ و رسالت‌
    استاد جوادی‌ در فصل‌ دوم‌ کتاب‌ در بحث‌ از مقامات‌ عرفانی‌ و ولایت‌ باطنی‌ در زن، ابتدأ مسئله‌ «پیامبری‌ و زن» را به‌ بحث‌ گذارده‌ و می‌فرمایند گرچه‌ زن‌ صاحب‌ شریعت‌ نداشته‌ایم‌ - که‌ یک‌ مأموریت‌ اجرایی‌ است‌ - اما باید دانست‌ که‌ بعد از ختم‌ نبوت‌ تشریعی‌ و پایان‌ پذیرفتن‌ رسالت‌ تشریعی، این‌ راه‌ برای‌ همگان‌ اعم‌ از زن‌ و مرد بسته‌ شده‌ است‌ و از این‌ رهگذر قرنهاست‌ که‌ هیچ‌ ثمره‌ای‌ بر این‌ تفاوت‌ مترتب‌ نیست‌ و آنان‌ که‌ قصد بیرون‌ کردن‌ زنان‌ از صحنة‌ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی‌ اقتصادی‌ را دارند هیچ‌ بهانه‌ای‌ از این‌ حیث‌ در دست‌ ندارند زیرا اگر محرومیت‌ از رسالت‌ تشریعی، نقص‌ است‌ مرد نیز چون‌ زن‌ بعد از ختم‌ نبوت‌ از آن‌ محروم‌ است‌ و اگر برخورداری‌ از پشتوانة‌ اصیل‌ نبوت‌ یعنی‌ «ولایت»، ارزش‌ است‌ زن‌ نیز همچون‌ مرد از این‌ کرامت‌ برخوردار است‌ و اگر تقسیم‌ کار اجرائی‌ بدون‌ اختلاط‌ زن‌ و مرد و تماس‌ نامحرمانه‌ مطرح‌ است‌ زن‌ نیز ذی‌حق‌ است‌ و اگر سخن‌ از اختلاط‌ و تماس‌ ناصواب‌ و برخورد نامشروع‌ است‌ مرد نیز چون‌ زن‌ از این‌ کار منع‌ شده‌ است‌ و اگر تقسیم‌ عادلانة‌ سمت‌ اجرایی‌ با در نظر گرفتن‌ استعدادها و ارزیابی‌ خصوصیت‌ هر یک‌ از این‌ دو صنف، مورد نظر است‌ هر کدام‌ به‌نوبة‌ خود توان‌ مسئولیتهای‌ مناسب‌ خود را دارند و البته‌ در کارهای‌ اجرایی‌ سنگین، مرد وظایف‌ بیشتری‌ بر عهده‌ دارد و این‌ به‌ معنی‌ قُرب‌ بیشتر مردان‌ به‌ خداوند نیست.
    ‌زنان‌ و مقام‌ خلیفة‌ اللهی‌
    در پاسخ‌ این‌ سؤ‌ال‌ که‌ اگر انسان، خلیفة‌الله‌ است‌ و مقام‌ انسانیت، منزه‌ از جنسیت‌ است‌ چرا در بین‌ مردان، افراد بیشتری‌ به‌ این‌ مقام‌ راه‌ یافته‌اند ولی‌ در بین‌ زنان‌ افراد کمتری‌ به‌ این‌ مقام‌ رسیده‌اند؟
    استاد پاسخ‌ می‌دهند:
    اولاً‌ بسیاری‌ از زنان‌ هستند که‌ فضائلشان‌ در تاریخ‌ ثبت‌ نشده‌ است.
    ثانیاً‌ ذکر نام‌ چهار زن‌ برگزیده‌ در قرآن‌ بمعنای‌ انحصار در ایشان‌ نیست.
    ثالثاً‌ اگر جامعه‌ رشد داشته‌ باشد، می‌کوشد امکانات‌ ترقی‌ و سعادت‌ را در اختیار هر دو صنف‌ قرار بدهد و اگر عقب‌ افتاده‌ است‌ نباید تحجر فکری‌ جامعه‌ را به‌ پای‌ مذهب‌ نوشت‌ چرا که‌ مذهب‌ راه‌ را برای‌ هر دو صنف‌ باز کرده‌ و هیچ‌ کمالی‌ را مشروط‌ به‌ مردانگی‌ نکرده‌ است‌ و اگر چند مورد کار اجرائی‌ سنگین‌ را بر دوش‌ مرد نهاده‌ است، یک‌ تکلیف‌ است‌ نه‌ امتیاز. قرآن‌ همانگونه‌ که‌ در بدو پیدایش‌ انسان، سخن‌ را در محور خلافت‌ شروع‌ کرده‌ است‌ و خلافت، زن‌ و مرد ندارد در پایان‌ پیدایش‌ و در انجام‌ عالم‌ نیز وقتی‌ مسأله‌ معاد، مواقف‌ قیامت، برزخ‌ و حشر، سؤ‌ال‌ و جواب‌ و کتاب‌ و توزیع‌ اعمال‌ و عبور از صراط‌ و کوثر و مانند آن‌ را مطرح‌ می‌کند، هیچ‌گاه‌ بین‌ زن‌ و مرد فرقی‌ نمی‌گذارد و در همة‌ این‌ موارد زن‌ و مرد با هم‌ هستند.
    دین‌ برای‌ زن، حساب‌ خاصی‌ قائل‌ است. روایتی‌ از امام‌ ششم(ع) نقل‌ شده‌ که‌ زن‌ اگر خواست‌ تسبیح‌ بگوید با انگشتانش‌ بگوید: «فانهن‌ مسؤ‌ولات».(18) شاید چنین‌ دستوری‌ دربارة‌ مرد نباشد که‌ با انگشت‌ تسبیح‌ بگوید می‌فرماید زیرا این‌ سرانگشتان‌ در قیامت، مورد سؤ‌ال‌ واقع‌ خواهند شد. این‌ عنایتی‌ از سوی‌ خدا نسبت‌ به‌ زن‌ است‌ که‌ با انگشت‌ خود عدد تسبیح‌ را بشمارد تا انگشت‌ او نیز عبادت‌ کند، آنگاه‌ دیگر با این‌ دست‌ معصیت‌ نمی‌کند. اسلام‌ اصرار دارد که‌ زن‌ با تمام‌ اعضای‌ بدنش‌ بندة‌ حق‌ باشد و به‌ همین‌ دلیل‌ او را چند سال‌ قبل‌ از مرد، مورد عنایت‌ قرار داده‌ و زودتر مکلف‌ کرده‌ است. بارگاهی‌ را تصور کنید که‌ بدون‌ اذنِ‌ ورود نمی‌توان‌ در آن‌ وارد شد. اگر در آن‌ بارگاه‌ رفیع، زن‌ را شش‌ سال‌ زودتر از مرد راه‌ دهند معلوم‌ می‌شود که‌ زن‌ پیش‌ از مرد مورد عنایت‌ صاحب‌ بارگاه‌ قرار گرفته‌ است. اگر از این‌ شواهد، عظمت‌ زن‌ و برتری‌ او نسبت‌ به‌ مرد را استنباط‌ نکنیم‌ لااقل‌ بدیهی‌ است‌ که‌ دین، عنایت‌ خاصی‌ به‌ زن‌ دارد. البته‌ زنان‌ باید موقعیت‌ خود را درک‌ کنند چرا دین‌ صریحاً‌ به‌ مرد می‌گوید تو برو و شش‌ سال‌ دیگر هم‌ بازی‌ کن‌ و بعد بیا، ولی‌ زن‌ را به‌ حضور می‌پذیرد. مثل‌ آنکه‌ در مجمع‌ علمی‌ به‌ کودکان‌ نابالغ‌ می‌گویند بروید بازی‌ کنید، اینجا جای‌ شما نیست‌ اما بزرگترها را راه‌ می‌دهند. آیا این‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ زن‌ ناقص‌ است؟ یا برای‌ آن‌ است‌ که‌ زن‌ ریحانه‌ است‌ و این‌ گل‌ فقط‌ باید به‌ دست‌ باغبان‌ باشد و باغبان‌ این‌ گل‌ فقط‌ خداوند است.
    مقامات‌ عرفانی‌ زن‌
    زنانی‌ که‌ دارای‌ ذوق‌ عرفانی‌ بوده‌اند و آن‌ ذوق‌ توسط‌ اسلام‌ شکوفا شده‌ و جملات‌ و کلمات‌ بلند عرفانی‌ بیان‌ کرده‌ و یا اشعار ارزشمندی‌ سروده‌اند، در تاریخ‌ فراوان‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ از رابعة‌ شامیه، رابعة‌ بصریه‌ عدویه‌ و رابعه‌ دختر اسماعیل‌ نام‌ برد. در شرح‌ حال‌ رابعه‌ دختر اسماعیل‌ آمده‌ که‌ وقتی‌ حالی‌ به‌ او دست‌ می‌داد، اهل‌ بهشت‌ را می‌دید و می‌گفت: «رأیت‌ أهل‌ الجنة‌ یذهبون‌ و یجیئون‌ و ربما رأیت‌ حورالعین‌ یستترن‌ منی‌ بأکمامهن.»(19) و همان‌ طوری‌ که‌ گاهی‌ مردان‌ به‌ جایی‌ می‌رسند که‌ خود را از ائمه‌ (ع) مستور می‌دارند، همچنین‌ بعضی‌ فرشته‌ها به‌ جایی‌ می‌رسند که‌ خود را از اولیای‌ الهی‌ که‌ مردند می‌پوشانند زنان‌ نیز گاهی‌ به‌ جایی‌ می‌رسند که‌ حوریها خود را از آنها می‌پوشانند. زنان‌ بهشتی‌ از حوریها بالاترند، و این‌ پایگاه‌ واقعی‌ زن‌ است. اگر کسی‌ توهم‌ کند که‌ بعضی‌ محدودیتهای‌ اجرایی‌ نمی‌گذارد زن‌ به‌ این‌ پایگاههای‌ برتر برسد، توهمی‌ بیهوده‌ است.

    نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی

    منبع: ام الکتاب (www.ommolketab.net)

    ادامه دارد....




    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عاشورا در نظر دیگران
    جایگاه، عظمت و شگفتیهای قرآن
    قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسین علیه السلام
    قرآن در نگاه دیگران
    آزادی در قرآن
    زن (زن در آیینه جلال و جمال-2)
    مقاله 'معیارهای همسر نیکو از نگاه قرآن(2)'
    اشعار حافظ و آیات قرآنی مرتبط
    آشنایی اولیه با وهابیت-قسمت دوم
    [عناوین آرشیوشده]